تسليم فرمان حق تعالي
امروز وقتي دلم گرفته بود و از تقدير خواسته و ناخواسته خود در انديشه بودم. تلوزيون را باز كردم شبكه ها را بي هدف جستجو نمودم شبكه تماشا ، فيلم داستاني ( شايد براي شما هم اتفاق بيفتد) . از اين برنامه خوشم مي آمد نگاه كردم تا بدانم موضوع اين داستان چيست.
پسري به نام «امير علي» كه هفت سال پيش بيمار شد و مادرش او را از امام حسين(ع) خواست و او سالم ماند و بيماري اش رفت . حال درست در روزي كه نذر صحت امير علي قرار بود اداء شود ، دوباره مريض شد و بيماري هفت سال پيشش برگشت و از عمرش چندان باقي نمانده است. مادر سخت ناراحت شده و از خداوند مي خواهد كه او را بجاي پسرش ببرد. شكايت مي كرد كه او را گول زدند و سلامتي و شفاي زود گذر به پسرش دادند چرا و چرا ؟؟ . از هوش مي رود و در عالم رويا دختري را مي بيند كه او را از رموز زنده ماندن هفت ساله امير علي آگاه مي كند. اگر امير علي هفت سال پيش از دنيا مي رفت : مادر به خاطر مرگ زود بهنگام فرزند و تحمل اندك ،آلزايمر مي گرفت و همه از او متنفر بودند- خواهر خواستگارهاي خود را به خاطر مادر رد كرده و تا آخر عمر مجرد مي ماند- امير علي در طي اين هفت سال جان سه كودك را از سوختن در آتش نجات داده بود و اگر نبود آنها در آتش، خاكستر مي شدند و پدرشان در اين حادثه مي سوخت ووو. از همه مهم تر امير علي الان ازدواج كرده و همسر مهربانش صاحب فرزندي است كه به زودي متولد خواهد شد.(اين فرزند همان دختريست كه به خواب مادر امير علي آمده است)
وقتي مادر از اين جريانات مطلع شد از خواب برخاست و دانست كه :
« در همه كارهاي خداوند حكمت و رحمتي نهفته است كه ما از آنها بي خبريم و چون بي خبريم بايد به او اعتماد كرده و تدبير امور را فقط و فقط به حضرت حق بسپاريم . همچنان كه حضرت امام حسين ( عليه السلام) به فرمان الهي همه خاندان خود را با خود به كربلا برد بعضي شهيد و بعضي به اسارت برده شند و حضرت يك كلام از خداوند نپرسيد چرا؟؟»
وذهنم مدام مشغول حكمت نهفته ي چيزهايي است كه از خداوند خواستم و نشد و خداوند بر اساس رحمت خود، حوادث را برايم رقم زد….